پروین اعتصامی (شاعر)
نوشته شده توسط : محمد

پروین اعتصامی

رخشندهٔ اعتصامی مشهور به پروین اِعتِصامی (۱۲۸۵۱۳۲۰) از زنان شاعر ایرانی متولد تبریز است.

 

زندگی

پروین اعتصامی زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ ۱۷ مارس ۱۹۰۷در تبریز، درگذشت ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ ۴ آوریل ۱۹۴۱ فرزند یوسف اعتصامی (اعتصام‌الملک آشتیانی) فرزند میرزا ابراهیم آشتیانی فرزند ملا حسن فرزند ملا عبدالله فرزند ملا محمد فرزند ملا عبدالعظیم آشتیانی می باشد. مادرش اختر فتوحی (درگذشتهٔ ۱۳۵۲) فرزند میرزا عبدالحسین ملقب به مُقدّم العِداله و متخلص به "شوری"از واپسین شاعران دوره قاجار، اهل تبریز وآذربایجانی بود.وی تنها دختر خانواده بود و چهار برادر داشت.او در شهر تبریز به دنیا آمد نام اصلی او "رخشنده" است.

یوسف اعتصامی، پدر پروین نویسنده و مترجم بود. وی در آن زمان ماهنامه ادبی «بهار» را منتشر می کرد.او در سال ۱۲۹۱ به همراه خانواده‌اش از تبریز به تهران مهاجرت کرد؛ به همین خاطر پروین از کودکی با مشروطه‌خواهان و چهره‌های فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و از استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. در دوران کودکی، زبان‌های فارسی و عربی را زیر نظر معلمان خصوصی در منزل آموخت. وی به مدرسه آمریکایی IRAN BETHEL می رفت و در سال ۱۳۰۳ تحصیلاتش را در آنجا به اتمام رسانید. سپس مدتی در همان مدرسه به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت.

 

نمونهٔ اشعار

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل   تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من
...
عضو جمعیّت حق گشتی و دیگر نـخوری   غـم تـنهایی و مـهجوری و حـیرانی من
من کـه قـدر گـهر پاک تـو مـی‌دانستم   ز چـه مـفقود شـدی؟ ای گهر کـانی من
من که آب تو ز سرچشمهٔ دل مـی‌دادم   آب و رنگت چه شد ای لالهٔ نعمانی من؟
من یکی مرغ غزلخوان تو بـودم، چه فتاد؟   که دگر گـوش نـداری به نواخوانی من
گنج خود خوانـدیَم و رفتی و بگـذاشتیَم   ای عجب! بعد تو با کیست نگهبانی من؟

 

سالروز تولد

بیست و پنجم اسفندماه ۱۳۸۵، مطابق با یکصدمین سالروز تولّد اختر فروزان چرخ ادب پروین اعتصامی‌ست.در تقویم رسمی ایران، این روز به روز بزرگداشت پروین اعتصامی نامگذاری شده است.

دو بیت اول یکی از اشعار پروین:

گویند عارفان هنر و علم کیمیاست   وآن مس که شد همسر این کیمیا طلاست
...
وقت گذشته را نتوانی خرید باز   مفروش خیره، کاین گهر پاک بی بهاست
گر زنده ای و مرده نه ای، کار جان گزین   تن پروری چه سود، چو جان تو ناشتاست
...
زان راه بازگرد که از رهروان تهی است   زان آدمی بترس که با دیو آشناست
جان را بلنددار که این است برتری   پستی نه از زمین و بلندی نه از هواست
...
جمشید ساخت جام جهان بین از آنسبب   کآگه نبود از اینکه جهان جام خود نماست
زنگارهاست در دل آلودگان دهر   هر پاک جامه را نتوان گفت پارساست
ایدل غرور و حرص و زبونی و سفلگی است   ای دیده، راه دیو ز راه خدا جداست
...
در پیچ و تابهای ره عشق مقصدیست   در موجهای بحر سعادت سفینه هاست
...
دیوانگی است قصه تقدیر و بخت نیست   از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست
...
جانرا هرآنکه معرفت آموخت مردم است   دل را هرآنکه نیک نگه داشت، پادشاست
 
ای گل تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟   جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی؟
رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت   غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

 

منبع: ویکی پدیا

 




:: موضوعات مرتبط: شاعر , پروین اعتصامی (شاعر) , ,
:: بازدید از این مطلب : 444
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : جمعه 12 اسفند 1390 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: